راز ششم،نمی توان مسائل را با همان ذهنی حل کرد که آن را پدید آورده است
نمی توان مسائل را با همان ذهنی حل کرد که آن را پدید آورده است.
می توان هر مساله ای را با همان راه حل معنوی حل کرد.یکی از مهم ترین پیام هایی که در کتاب « راه معجزه » به آن اشاره شده، این است که بسیاری اوقات، شما تنها گمان می کنید که مشکلی دارید، حال آن که واقعاٌ چنین مساله ای برای شما وجود ندارد.در کتب آسمانی آمده:« خداوند، بهشت وزمین را آفریده. آنگاه هر چه را خلق کرد.خوب بود.» حالا اگر این جملات را به خوبی تفسیر کنیدف به این نتیجه می رسید که ممکن نیست واقهاٌ مشکلی وجود داشته باشد.
اگر همه چیز را خداوند آفریده باشد که آفریده، پس همه جیز خوب است و «بد» وجود ندارد.شاید بگویید، دنیا پر از بدی هاست. می گویید بیماری، کشمکش واختلاف وجود دارند که همواره در زندگی همه ما دیده می شوند. از منشاء الهی خود که جدا می شوید، آنگاه هر مشکل، هر بیماری، هر کشمکش و هر اختلاف، به نظرتان یک مسأله می آید. حال آن که در عالم معنویت، مسأله معنایی ندارد و اگر ما زندگی مان را پر از مسائل حل نشدنی می بینیم، برای این است که از عالم معنویت دور و از آن جدا شده ایم.
این ذهن شماست که توهم جدایی را پدید می آورد و به واسطه ی این افکار نا خوشایند،جسمتان بیمار می شود. جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، نتیجه ی افکار جمعی ما هستند که آنها نیز به خاطر توهم جدایی، دچار بیماری اجتماعی، ناسازگاری و کشمکش می شوند ومسائل اجتماعی نیز به همین شکل پدید می آیند.
مساله و مشکل، در واقع همان، نارسایی های معنوی هستند که می توان با راه حل های معنوی، آنها را برطرف کرد. این را باور کنید که اگر ذهن تان را تغییر دهید، مساله شما نیز حل خواهد شد. در این باره، کتابی نوشته ام به نام« برای هر مشکلی، یک راه حل معنوی وجود دارد.»
برای دریافت اطلاعات جامع و ارسال ایمیل هفتگی، ایمیلتان را وارد کنید
چگونه می توان ذهن خود را تغییر داد
برای اینکه بدانید حل مسائل ذهن به چه صورت است، پیشنهاد میشود مقاله های سری قبل را بخوانید!
آیا می توانید این نکته را باور کنید که به خاطر دور شدن از خداوند است که شرایط سختی پدید می آید که آن را مشکل می نامیم؟ آیا می توانید در این مورد فکر کنید ک آنچه را که مشکل می نامید، تنها یک توهم یا خطای ذهن است؟
می گوییم خداوند، همه جا هست. این یعنی هیچ جایی نیست که خدا همواره با ماست. شاید شما نظر دیگری داشته باشید و همین روش اعتقادات شماست که سبب پیدایش مشکلات و مسائل در زندگی تان می شود. حال اگر به جای این توهمات، دنبال پذیرش واقعیت ها باشید، آنگاه این مسائل به خودی خود حل خواهند شد. به این نکته بیندیشید، جواب سه بعلاوی سه، همواره شش می شود. این واقعیت است.حالا اگر بگوییم سه ی بعلاوی سه، می شود ده، دچار توهم شده ایم. پس اگر می خواهیم این مساله ی ریاضی را حل کنیم، ابتدا باید واقعیت را بپذیریم.
تمام مساله هایی را که در ذهن شما پدید می آید، می توان با استفاده از این قانون حل کرد. مشروط بر این که از دریچه ی واقعیت و واقع بینی به آن بنگرید.سنت فرانسیس در یکی از دعاهای خود، از ما می خواهد که ذهن مان را تغییر دهیم و این فکر را در آن پدید آوریم:«بیایید در هر جا که نفرت است، بذر عشق بپاشیم.»روشنایی، همواره تاریکی را محو می کند و عشق، نفرت را از بین می برد.خداوند،همواره همه ی مسائل را حل می کند.
این مسائل، از جسم خاکی شما پدید آمده. همان جسمی که قادر به درک ذهن الهی شما نیست. درست به همان شکل که تاریکی قادر به درک مفهوم روشنایی نیست.اگر واقعیت را قبول کنید، آنگاه می توانید ذهن را تغییر دهید در آن صورت، تمام مسائل و مشکلاتی که دارید، حل خواهد شد. حتی سخت ترین مشکلات و حاد ترین مسائل را که در بدترین شرایط گریبانگیر شما شده اند، به ذهن الهی تان واگذار کنید. مطئن باشید که آن مساله، دیگر به نظرتان مسالهی مهمی نخواهدآمد. بنابراین نظرتان را درباره ی خود و قابلیت های فراوان تان تغییر دهید.
دیدگاه جدید شما درباره ی واقعیت
زندگی شما را افکرتان می سازند. در هر رابطه ی که قرار دارید، آن رابطه را همراه خود به همه جا می برید. اگر رابطه تان بسیار بد است، دلیلش این است که در مورد آن رابطه، این طور فکر می کنید.مشغول کار که هستید یا وقتی به حمام می روید، کسی که با او رابطه ای دارید، کنار شما نیست، افکار او همواره با شماست. ما تنها می توانیم از طریق فکر خودمان، دیگران را بررسی کنیم.نمی توان دنیا را از دریچه چشم دیگران دید. نمی توان خود را جای فرد دیگری گذاشت. تنها می توانیم با ذهن خودمان آنها و رفتارشان را سبک و سنگین کنیم و آنها را بسنجیم.
حال اگر تنها دنبال رفتار های اشتباه و خطا های دیگران باشیم و از آنها تصویری منفی در ذهن مان نگه داریم،آن وقت است که این رابطه خراب خواهد شد و مسائل ناشی از آن پدید می آید. حال اگر به جای اینکه دنبال شتباهات و خطاها باشیم، ذهن مان متوجه آن چیزهایی بکنیم که آنها را دوست داریم، رابطه مان را تغییر داده ایم و با این تغییر دید و تغییر روش تفکر است که رابطه ای بسیار بد، تبدیل به رابطه ای فوق العاده خواهد شد.
این نکته را فراموش نکنید که این شمایید که در ذهن تان هر رابطه ای را به این طرف و آن طرف می کشانید. رابرت فراست می گوید:« شما هر اتفاقی را آن طوری می بینید که دوست دارید. چنانچه تصمیم بگیرید هر چیزی را بر اساس واقعیت ببینید، بدون، این که نظر شخصی تان را در آن دخالت دهید، آنگاه نظرتان درباره ی هر کس و هر چیزی که در ذهن تان داشتید، پاک می شود.»
زندگی را به همان صورتی ببینید که هست. شرایط مالی و اقتصادی، همانی است که باید باشد، آنهایی که رفتار ناخوشایندی دارند، درست به همان صورتی عمل می کنند که آنها انتظار می رود. می توانید زندگی را به همان شکلی هدایت کنید که مایلید. حال اگر شما نیز یکی از آن افرادی هستید که فضا را بیشتر و بیشتر آلوده به خشونت می کنند.اراده ی شما برای انجام کار یا مساله ای با انرژی هایی از نوع مثبت، همچون عشق، مهربانی و آرامش، سبب می شود که همواره خود را در میدان مسابقه ای بینید که در آن میدان، تنها به فکر خودتان هستید.
هنگامی که در این سطح از آگاهی قرار دارید، تنها به فکر خودتان هستید و تنها موفقیت خودتان برای تان مهم است. چنین طرز تفکری سبب می شود که همواره بخواهید نفر باشید و تمام فکر و ذکرتان این است که ببینید چقدر از دیگران جلو افتاده اید.اگر ثروت تان بیشتر از دیگران باشد، آن وقت از خودتان راضی هستید. چنین سطحی از آگاهی سبب می شود که همواره با دیگران در رقابت باشید، خودتان را با دیگران مقایسه کنید و همواره بکوشید که از آنها جلوتر باشید.
این سطح از آگاهی، سبب پدید آمدن مسائل فراوانی در زندگی می شود. در چنین حالتی، آرامش درونی، اصلاٌ معنایی ندارد. موفقیت نیز سراغ تان نمی آید. زیرا هر قدر جلوتر بروید، باز هم می کوشید تا در جای بالاتری برسید.برای پیمودن گامی فوق العاده که در فصل قبل به آن اشاره کردیم، باید وجودتان را از این نوع خود خواهی خالی کنید. باید دست از آن توقع هایی بردارید که هرگز قادر به برآورده کردن شان نخواهید بود. جسم شما و خودخواهی تان تنها احساس ناامیدی، خشم،نفرت،تنش،اضطراب، و افسردگی را در ذهن تان به وجود می آورد.
این خودخواهی مجبور تان می کند که بکوشید از نظر مادی قوی تر و پولدارتر شوید و نتیجه ای که از این کار حاصل می شود، احساس سرخورگی و دردی است که وجودمان را فرا می گیرد، زیرا نمی توانیم خودمان را ارزیابی کنیم. وجود شما اجازه نمی دهد که آرامش داشته باشید و همواره خواسته ی بیشتری از شما دارد، زیرا بازنده شدن شما، امری وحشتناک است.حال اگر این حساس را در وجودتان از بین ببرید تا « خود برتر» فرمانروای زندگی تان باشد، رفته رفته احساس آرامش می کنید و این آرامش درون، نمایانگر گامی فوق العاده است.
سطح دوم، آگاهی گروهی
آگاهی گروهی نیز همچون آگاهی فردی است. با این تفاوت که در این سطح از آگاهی، خود را دیگر مرکز اصلی زندگی نمی بینید و دنبال هدف های فردی تان نیستید. بلکه دیگرانی را که با آنها در یک گروه قرار دارید، حالا چه گروه باشند، چه قوم و چه هر چیز دیگر، مهم می دانید. در چنین حالتی، وجود فردی تان را فراموش می کنید و به وجود بزرگتری دست می یابید که همان گروه تان است. عضویت در این گروه، مبتنی بر پایه های خانواده، قوم، نژاد، مذهب، زبان، گرایش های سیاسی و مانند آنهاست.
همواره می کوشید طوری که مطابق میل یا خواسته های گروه تان باشد، رفتار کنید و بر همین اساس نیز می اندیشید. به همان زبانی حرف می زنید که گروه تان می خواهد و برای حفظ منافع گروه تان، دست به هر کاری حتی جنایت هم می زنید و برای توجیه آن خطا، نامی خاص، مانند وفاداری می یابید.
هر چنین سطحی از آگاهی، بیشتر وقت شما صرف مسائل گروهی، مانند جنگ و خشونت می شود که سالیان سال است به شکل عداوت و کینه ای حل ناشدنی، در گروه تان ریشه دوانده. خانواده تان همواره از شما می خواهند که دید گاه های شان را بپذیرید، و آنهایی را دوست دارند، دوست داشته باشید و از کسانی که متنفرند، متنفر باشید.
شاید از کارخانه ای حمایت می کنید که سلاح های کشتار جمعی می سازد، چیزی که خودتان هم در اصل با آن مخالف هستید، اما حمایت کورکورانه را آموخته اید. این کار را می کنید، زیرا شرایط شغلی تان این را می طلبد. یا حتی آنها را می کشند، کاری که حتی خودشان از انجام دادنش نفرت دارند. چنین رفتاری در سطح دوم، یعنی آگاهی گروهی، توجه پذیر است. افرادی باندهای تبهکار، رفتاری وحشیانه دارند و چنین رفتاری با تفکر گروهی هماهنگ است. و نتیجه این با آنچه که گروهی دیکته می کند، رفتار شما ساخته می شود و شکل می گیرد.
سطح سوم، آگاهی معنوی
آگاهی معنوی در رسانه آموزشی خسروی نیا به وضوح معرفی شده که مهم ترین ویژگی این سطح از آگاهی، خالی شدن ذهن شما از هر مشکل و دغدغه ای است. در این سطح از آگاهی، به جای این که احساس جدایی کنید، خودتان را در ارتباط کامل می بینید. احساس می کنید که با تمام انسان ها، با تمام مخلوقات وبا تمام این سیاره ی خاکی در ارتباط هستید و خودتان را متصل به پروردگار می یابید.این احساس سبب می شود تا خود را با سایر انسان ها یکی بدانید. به دیگران آسیبی نزنید، زیرا آنها را از خود و خودتان را از آنها می دانید.
در چنین حالتی به جای رقابت، رفاقت پیش می آید. با دیگران همکاری می کنید. نفرت را با عشق حل می کنید و غم و غصه را با شادی پاک می کنید. در چنین سطحی از، آگاهی شما عضو جامعه ی بشریت هستید، نه عضو یک گروه. همه ی دنیا را وطن خود می دانید و از هیچ کس و هیچ چیز جدا نیستید و مهم تر از همه، خود را متصل به خدا می دانید. ذهن تان را که عوض می کنید، تبدیل به موجودی دوست داشتنی برای هر کس و هر چیزی می شوید که با آنها در ارتباط هستید.
دیگر برای تان اهمیتی ندارد که دیگران درباره شما چه فکری می کنند. حتی مشکلات را نیز از ذهن تان بیرون می اندازید، زیرا می دانید که آنها مشتی تو هم بیش نیستند.گاندی، در این باره می گوید:« رشد هر انسان همانقدر است که به دیگران خدمت می کند وبرای سعادت آنها می کوشد.»در این سطح عارفانه یا آگاهی الهی است که به آن دست یافته اید.
در این جایگاه، فکر شما از هر مشکل و مساله ای پاک خواهد شد. زیرا فکر خود را از آگاهی فردی به جمعی به سطح بالاتر، یعنی آگاهی عارفانه ارتقاء داده اید.در چنین حالتی، بدون شک منظور تو را درک می کنید که می گوید:« تنها درمان دوست داشتن، دوست داشتن بیشتر است.»
این موضوع چقدر برایتان جالب بود؟
با انتخاب ستاره، امتیاز را ثبت کنید
میانگین امتیاز ۰ / ۵. تعداد رای: ۰
اولین نفری باشید که امتیاز میدهد.
دیدگاهتان را بنویسید